10 ماهگی مبارک خوشمزه ی مامان و بابا
سلام خوشگل کوچولوی مامان و بابا
عزیز دلم خدارو هزار مرتبه شکر که ده ماهگی رو هم سپری کردی و هر روز که میگذره بزرگ تر
و شیرین تر میشی و شیطونی های بامزت بیشتر میشه فدات شم.
این ماه بابابی واسه دوره 2 هفته پیشمون نبود و من و تو خیلی دلتنگش بودیم. 1 هفته رفتیم
خونه بابا جون(بابای مامان) و خیلی خوش گذشت و بابا جون و مامان جون خیلی هوامونو داشتن و از اینکه اونجا بودیم خیلی خوشحال بودن.البته ما بیشتر خوشحال بودیم.با نسیم جون(زندایی جون) رفتیم بازار و خریدهای عیدمون رو هم کردیم و خلاصه خیلی خوب بود و خوش گذشت.
همه بهم میگفتن چرا ایلیارو لاغر شده.البته خوب مامانی وزنت خوبه ماشالله ولی چون قدت خیلی بلندتر شده همه فکر میکنن لاغر شدی.
ماشالله یه جا بند نمیشی که.همش یا بغل میخوای یا میخوای دستاتو بگیریم تا راه بری و پله
هارو بدو بدو بری بالا.
به توپ میگی :بدا و دوب و همش میخوای یه توپ جلوی پات باشه تا شوتش کنی(فوتبالیست نشی
مامانی)!!!!
حالا بگم از رقصیدنت که همه ی فامیل عاشقشن.دیگه با صدای تیتراژ سریال ها و اخبار هم
میرقصی که یه نمونشو میزارم تو وبلاگت تا خاله ها و عموها هم ببینن
خاله پریسا جون برات پیراهن خوشگل دوخته .دستش درد نکنه.دوست داریم خاله جون
خاله شیوا هم فقط به خاطر دیدن تو تا میریم خونه بابا جون زود از شهرشون میاد اونجا تا تورو ببینه.دوستون داریم خاله جون و پسر خاله ها
حالا بگم از آقا علی پسر دایی خوشگلت.این سری که رفتیم حسابی با هم بازی
کردین و خوش گذشت.حالا که اومدیم خونمون تا صدا میکنیم علی دنبالش میگردی و
همه جارو نگاه میکنی.ماشالله خیلی جیگر و دوست داشتنیه.خدا حفظش کنه.
راستی این ماه آقا کیان نینی خاله آذین هم به دنیا اومد و ماشالله خیلی نازه.خدا حفظش
کنه.
عزیز دلم پارسال این موقع که بابایی پیشمون نبود و تو هنوز به دنیا نیومده بودی خیلی ناراحت بودم و دلتنگ ولی الان که پیشمی کمتر دلتنگی میکنم و خلاصه تو شدی همدم و مونس مامانی.خیلی دوست دارم عزیز دلم.
دوتا عکس خوشگل از ده ماهگی ایلیا جووووووونم