14 ماهگی مبارک باشه گل نازم
سلام خوشگل کوچولوی مامانی.
مامانی شرمندم به خدا.این ماه خیلی خیلی گرفتار بودم.فرصت هیچ کاری رو نداشتم.
مامان جون(مامان بابایی) مریض بود و جراحی شده بود.این بود که منم مشغول خونه و مهمون و مامان جون بودم .راستشو بخوای مامانی شاید اولین بار بود که بخاطر نداشتن خواهر شوهر ناراحت شدم.آخه همه ی کارها افتاده بود گردن من.ولی خداروشکر حال مامان جون بهتر شد و منم بالاخره فرصت کردم بیام و از شیرین کاری های جدیدت بگم.
خاله ها همه بهم اس ام اس و زنگ میزنن که چرا عکس های جدید نمیزارم.
مامانی درد کمرم خیلی شدید شده و رفتم دکتر بعد کلی معاینه گفت که 30 درصد دچار دیسک کمر شدم و باید دیگه حسابی مواظب خودم باشم و شمارو زیاد بغلم نگیرم.ولی مگه میشه آخه.تو جیگر مامانی.
قربونت برم حالا از شیرین کاریهات بگم:
کلمه های بیا، برو، بدو، بپر، پیتی(پیشی)، گوتی(گوشی)، دیب دمنی(سیب زمینی)، یک دو سه و چند تا کلمه دیگه که الان یادم نیست به حرفات اضافه شده.
خیلی خیلی خیلی شیطون شدی.میری بالای مبل بعد میگی 1 2 3 بپر و بعد نقش زمین میشی و جالب اینجاس که بعد افتادن هم شروع میکنی به خنده.
عمو مهرداد رو که الان 11 سالشه خیلی اذیت میکنی و بهش زور میگی و هی چپ و راست میری و میزنیش.اون طفلی هم هیچی نمیگه.
اصلا نمیزاری من با بچه ای حرف بزنم یا بغلش بگیرم.زود اعتراض میکنی.
الکی میای آشپزخونه و میگی آب .بعد که لیوان آب رو میدم بهت میپاشی رو من و فرار میکنی و میخندی
خلاصه خیلی شیطون شدی.خدا به داد من و بابایی برسه
متاسفانه خوب غذا نمیخوری و چندین بار رفتیم پیش عمو دکتر.عمو بهت شربت اشتها آور هم داده.یکم تاثیر داشته ولی خوب از نظر من قابل قبول نیست.صعی میکنم هرچی که دوست داری برات بپزم.توکل به خدا
دیگه کم کم باید برم افطاری بابایی رو حاضر کنم.قربونت برم که انقده ماهی عزیز دلم
چند تا عکس جدید از 14 ماهگی ایلیا جونم
دوست داریم عزییییییییزم