13 ماهگی مبارک ایلیا جونم
ببخشید که دیر به دیر میام وبلاگت عزیزم.چیکار کنم دیگه آخه.خیلی شیطون شدی.نمیشه یه لحظه ازت چشم برداشت.
عزیز مامان خداروشکر 13 ماهگی رو هم با سلامتی سپری کردی و روز به روز بزرگتر میشی.
عزیزم با اینکه یه مدت بود خوب غذا نمیخوردی ولی عمو دکتر خیلی از رشدت راضی بود.ماشالله ماشالله وزنت 13 کیلو شده و قدت هم 81 شده.قربونت برم شیرینه مامانی
با هر کلمه جدیدی که میگی و با هر شیطونی هایی که میکنی من و بابا کلی ذوق میکنیم و خوشحال میشیم.
عزییییییییییییییییزم اون روز داشتی شیطونی میکردی منم خسته بودم ناراحت شدم بهت گفتم بچه بد.دیگه از اون روز تا حالا تا میخوای کار بدی بکنی یا شیطونی کنی خودت قبلش میگی بچه بد.آخ که چقدرم شیرین و بانمک میگی قربونت برم
ایلیا جونم متاسفانه هفته پیش دایی بهروز مامانی فوت کرد و خیلی خیلی ناراحت شدیم و غصه خوردیم.خدا رحمتشون کنه.به خاطر مادر جون 1 هفته خونه بابا جون موندیم و تو با شیرین کاری هایی که میکردی باعث شدی مادر جون کمتر غصه بخوره و برای چند لحظه هم شده یادش بره و بخنده.
راستی مامانی میره کلاس خیاطی.البته اینو بگم که بابایی خودش رفته بود آموزشگاه و ثبت نام کرده بود.خیلی هدیه خوبی بود.خیلی خیلی تو روحیم تاثیر گذاشته.آخه تو خونه خسته میشدم و تنهایی دلم میگرفت.ولی الان کلی دوست جدید پیدا کردم و از اینکه میتونم یه چیزهایی برای خودم بدوزم خوشحال میشم.بابایی هم خیلی تشویقم میکنه و بهم روحیه میده.بابایی خیلی مهربونه
خیلی دوست داریم کوچولوی خوشگلم